مدیریت راهبردی در سازمان ها چه وظایفی را بر عهده دارد ؟

مدیریت راهبردی چیست  و بکارگیری آن چه ضرورتی دارد؟

می‌توان مدیریت راهبردی را اینگونه تعریف کرد: هنر و علم تدوین، اجراء و ارزیابی تصمیمات وظیفه‌ای چندگانه که سازمان را قادر می­سازد به هدف‌های بلند مدت خود دست یابد. همانگونه که از این تعریف استنباط می­شود در مدیریت راهبردی برای کسب موفقیت سازمانی بر چندین عامل تاکید می­شود: هماهنگ کردن مدیریت، بازاریابی، امور مالی ( حسابداری )، تولید (عملیات )، تحقیق و توسعه و سامانه­های اطلاعات رایانه­ای در بسیاری از دانشگاهها و دانشکده­ها.

مراحل مدیریت راهبردی در برگیرنده سه مرحله می­شود تدوین راهبرد، اجرای  راهبرد­ها و ارزیابی راهبرد­ها.

 مقصود از تدوین راهبرد:

مقصود از تدوین راهبرد این است که ماموریت سازمان تعیین شود، شناسایی عواملی که در محیط خارجی، سازمان را تهدید می­کنند یا فرصتهایی را بوجود می‌آورند. شناسایی نقاط قوت و ضعف داخلی سازمان، تعیین هدف­های بلند مدت، در نظر گرفتن راهبرد­های خاص جهت ادامه فعالیت.

 مساله­هایی که در زمینه تدوین راهبرد مطرح می­شوند، عبارتند از: تعیین نوع فعالیتی که سازمان می­خواهد به آن بپردازد، فعالیت­هایی که می­خواهد از آنها خارج شود، شیوه تخصیص منابع، تصمیم­گیری درباره گسترش یا متنوع ساختن فعالیت­ها، تصمیم گیری در مورد ورود به بازارهای بین­الملل، تعیین اینکه آیا شرکت بر آنست که در شرکتهای دیگر ادغام شود یا یک مشارکت تشکیل دهد و شیوه مصون ماندن از حرکات تند رقیب که در صدد بلعیدن آن بر می­آیند.

اجرای راهبرد­ها:

اجرای راهبرد­ها ایجاب می­کند که سازمان هدف‌های سالانه در نظر بگیرد، سیاست­ها را تعیین کند، در کارکنان انگیزه ایجاد نماید و منابع را به گونه‌ای تخصیص دهد که راهبرد­های تدوین شده به اجرا درآید. اجرای راهبرد­ها مستلزم توسعه فرهنگی است که راهبرد­ها را تقویت نماید، یک ساختار اثر بخش سازمانی شالوده‌ریزی کند، تلاش‌های بازاریابی را هدایت نماید، بودجه بندی کند، سامانه اطلاعاتی به وجود آورد و از آنها استفاده نماید و سرانجام با توجه به عملکرد سازمان خدمات کارکنان را جبران نماید (بین عملکرد و جبران خدمات کارکنان رابطه‌ای معقول برقرار کند ). اغلب اجرای راهبرد­ها را مرحله عملی تدوین راهبردی می‌نامند. مقصود اجرای راهبرد­ها این است که کارکنان و مدیران بسیج شوند و راهبرد‌های تدوین شده را به مرحله عمل در آورند.

ارزیابی راهبرد‌ها:

در مدیریت راهبردی ارزیابی راهبرد­ها آخرین مرحله به حساب می­آید. مدیران نیاز شدید دارند که بدانند راهبرد­های خاص و مورد نظر آنان در چه مرحله کارساز واقع می­شوند: اصولا ارزیابی راهبرد­ها بدین معنی است که باید در این مورد اطلاعاتی را گردآوری کرد. برای ارزیابی راهبرد­ها سه فعالیت عمده به شرح زیر انجام می­شوند:

(1) بررسی عوامل داخلی و خارجی که پایه و اساس راهبرد‌های کنونی قرار گرفته­‌ند.

(2) محاسبه و سنجش عملکردها

(3) اقدامات اصلاحی

 بدان سبب باید راهبرد­ها را مورد ارزیابی قرار داد که موفقیت امروز نمی­تواند موفقیت فردا را تضمین نماید! موفقیت همیشه موجب بروز مسایل جدید و گوناگون می­شود، سازمانی که به وضع کنونی خود بسنده نماید یا دچار نخوت و تکبر شود، محکوم به فنا خواهد بود.

طبق این تعریف یک راهبرد باید سه چیز را مشخص کند.

چه اهدافی باید محقق گردد.

بر روی کدام منابع، بازارها و محصول‌ها باید تمرکز نمود.

چگونه برای بهره  برداری از فرصت­های محیطی و مواجهه با تهدیدهای محیطی به منظور کسب یک مزیت رقابتی، منابع تخصیص یابد و چه فعالیت‌هایی انجام گیرد .

اصلاحات کلیدی در مدیریت راهبردی:

1 - راهبردی‌ها:      

 راهبردی‌ها افرادی هستند که مسؤل موفقیت یا شکست سازمان می­باشند. راهبردی­ها دارای عنوان­های مختلف شغلی، مانند مدیر عامل، رییس، مالک، رییس هیات مدیره، مدیر اجرایی، کارآفرینان.

پژوهشگران بر این اعتقاد هستند که راهبردی­ها عهده دار سه مسؤلیت اصلی هستند: ایجاد یک زمینه برای تغییر، ایجاد تعهد و احساس مالکیت و ایجاد توازن ثبات و نوآوری

2- بیانیه‌های ماموریت:     

بیانیه های ماموریت، سندی که یک سازمان را از سایر سازمان‌های مشابه متمایز می­نماید. ماموریت سازمان نشان دهندة طیف فعالیت، از نظر محصول و بازار می­شود. در بیانیه ماموریت پرسشی که پیش روی همة راهبردی‌ها وجود دارد مطرح می­شود یعنی:
" ما به چه کاری مشغول هستیم ؟ " یک رسالت بیانگر ارزش و اولویت­های یک سازمان است. ماموریت یا رسالت باعث می­شود که راهبردی‌ها در باره ماهیت و دامنه
 فعالیت­های کنونی سازمان بیندیشند و نیز جذابیت‌های بالقوه بازارها و فعالیت‌های آن را مورد ارزیابی قرار دهند. رسالت یا ماموریت سازمان نموداری است که مسیر آینده سازمان را مشخص می­نماید.

3- فرصت‌ها و تهدیدهای خارجی:

مقصود رویدادها و روندهای اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی، بوم شناسی، محیطی، سیاسی قانونی، دولتی، فنّاوری و رقابتی است که می­توانند به میزان زیادی در آینده به سازمان منفعت یا زیان برسانند. فرصتها و تهدیدها به میزان زیادی خارج از کنترل یک سازمان است از این رو از واژه خارجی استفاده می­کنند. اصل اساسی مدیریت راهبردی این است که سازمان باید برای بهره جستن از فرصت‌های خارجی و پرهیز از اثرات ناشی از تهدیدات خارجی یا کاهش دادن آنها درصدد تدوین راهبرد‌هایی برآیند. بدین دلیل شناسایی نظارت و ارزیابی فرصت‌ها و تهدیدات خارجی می­توانند موفقیت سازمان را تضمین نمایند.

 4-نقاط قوت و ضعف داخلی:

در زمره فعالیت­های قابل کنترل سازمان قرار می‌گیرند که سازمان آنها را به شیوه‌ای بسیار عالی یا بسیار ضعیف انجام می­دهد. یکی از فعالیت‌های اصلی و ضروری مدیریت راهبردی این است که نقاط قوت و ضعف دوایر و واحدهای سازمان را شناسایی و آنها را ارزیابی می­کند. سازمان می­کوشد راهبرد‌های را به اجراء در آورند که نقاط قوت داخلی تقویت شود و نقاط ضعف‌های داخلی برطرف گردد (یا بهبود یابد ).

5- هدف‌های بلند مدت:

می­توان هدف­های بلند مدت را به صورت نتیجه­های خاصی که سازمان می­کوشد در تامین ماموریت خود به دست آورد تعریف کرد. مقصود از دوره بلند مدت، دوره­ای است که بیش از یک سال باشد. از آن نظر این هدف­ها برای موفقیت سازمان لازم و ضروری هستند که تعیین کننده مسیر سازمان می­باشد. آنها به سازمان کمک می­کند ارزیابی را انجام دهد، هم‌افزایی کند، اولویت­ها را تعیین نماید، امور را هماهنگ کند و برای برنامه ریزی سازماندهی، ایجاد انگیزه در کارکنان و کنترل فعالیت­های سازمان به شیوه‌ای اثر بخش عمل نماید. هدف­های بلند مدت می‌توانند چالش­گر، قابل سنجش، باثبات، معقول و روشن باشند.

6-راهبرد­ها:

راهبردها ابزاری هستند که سازمان می­تواند بدان وسیله به هدف‌های بلند مدت خود دست یابد. راهبردهای سازمان می­توانند به صورت گسترش دادن فعالیت در سطح جغرافیایی، تنوع بخشیدن به فعالیتها، کاهش هزینه­ها، تفویض بسیاری از اختیارات باشد.

7-هدف سالانه:

هدفهای کوتاه مدت هدفهایی هستند که سازمان برای رسیدن به هدف­های بلند مدت باید به آنها دست یابد. هدف‌های سالانه، مانند هدف­های بلند مدت، باید قابل سنجش، به صورت کمی، چالشگر، واقعی، سازگار با سایر هدف‌ها و اولویت بندی شده باشند.

8-سیاست‌ها:

سیاست ابزاری است که بدان وسیله می­توان به هدف‌های سالانه دست یافت. مقصود از سیاست، رهنمودها، مقررات و رویه‌هایی است که سازمان برای دستیابی به هدف‌های اعلان شده رعایت می­کند. هنگام تصمیم گیری از سیاست‌ها به عنوان رهنمود استفاده می­شود و همچنین سیاست‌ها تعیین کننده شرایط روزمره و تکراری سازمان می­باشند.

الگوی مدیریت راهبردی

می­توان با استفاده از یک الگو، فرایند مدیریت راهبردی را به بهترین شکل ممکن مورد مطالعه قرار داد و آن را به کاربرد.

 مدیریت راهبردی چیست ؟

تصمیمات و فعالیت‌های یکپارچه در جهت توسعه راهبرد مؤثر، اجراء و کنترل نتایج آنهاست. بنابراین مدیریت فعالیت‌های مربوط به بررسی، ارزشیابی و انتخاب راهبرد­ها، اتخاذ هرگونه تدابیر درونی و بیرونی سازمانی برای اجرای این راهبرد­ها و در نهایت کنترل فعالیت‌های انجام شده را در بر می­گیرد.

ضرورتهای استفاده از مدیریت راهبردی در چیست ؟

با نگاهی دقیق به مفهوم راهبردی می­توان به ضرورت استفاده از آن پی برد. با توجه به تغییرات محیطی که در حال حاضر شتاب زیادی به خود گرفته است و پیچیده شدن تصمیمات سازمانی، لزوم بکارگیری برنامه‌ای جامع برای مواجه با اینگونه مسایل بیش از گذشته ملموس می­شود. این برنامه چیزی جز برنامه راهبردی نیست. مدیرت راهبردی با تکیه بر ذهنیتی پویا، آینده نگر، جامع نگر و اقتضایی راه حل بسیاری از مسایل سازمانهای امروزی است. پایه مدیریت راهبردی بر اساس میزان درکی است که مدیران از سازمان­های رقیب، بازارها، قیمت­ها، عرضه کنندگان مواد اولیه، توزیع کنندگان، دولت‌ها، بستانکاران، سهامداران و مشتریان که در سراسر دنیا پراکنده‌اند و این عوامل تعیین کنندگان موفقیت جاری در دنیای امروز است. پس یکی از مهمترین ابزارهای که سازمان‌ها برای حصول موفقیت در آینده می­توانند از آن بهره گیرند مدیریت راهبردی خواهد بود.

مزایای بکارگیری مدیریت راهبردی:

مدیریت راهبردی به سازمان این امکان را می­دهد که به شیوه‌ای خلاق و نوآور عمل کند و برای شکل دادن به آینده خود به صورت انفعالی عمل نکند. این شیوه مدیریت باعث می­شود که سازمان دارای ابتکار عمل باشد و فعالیت‌هایش به گونه‌ای در آید که اعمال نفوذ نماید، ( نه اینکه تنها در برابر کنش­ها، واکنش نشان دهد ) و بدین گونه سرنوشت خود را رقم بزند و آینده را تحت کنترل در آورد.

از نظر تاریخی، مزیت اصلی مدیریت راهبردی این بوده که به سازمان کمک کند تا از مجرای استفاده نمودن از روش منظم­تر، معقولتر و منطقی­تر راه‌ها یا گزینه‌های راهبردی را انتخاب نماید و بدین گونه راهبرد‌های بهتری را تدوین نماید. تردیدی نیست که این یکی از منافع اصلی مدیریت راهبردی است ولی نتیجه تحقیقات کنونی نشان می­دهد که این فرآیند می­تواند در مدیریت راهبردی­ نقش مهم تری ایفا کند. مدیران و کارکنان از طریق در گیر شدن در این فرآیند خود را متعهد به حمایت از سازمان می‌نمایند و یکی دیگر از مهمترین منافع مدیریت راهبردی این است که موجب تفاهم و تعهد هر چه بیشتر مدیران و کارکنان می­شود. یکی از منافع بزرگ مدیریت این است که موجب تفاهم و تعهد هرچه بیشتر مدیران و کارکنان می­شود. یکی از منافع بزرگ مدیریت راهبردی این است که موجب فرصتی می‌شود تا به کارکنان تفویض اختیار شود.  تفویض اختیار عملی است که به وسیله آن کارکنان تشویق و ترغیب می­شوند در فرآیندهای تصمیم گیری مشارکت کنند. خلاقیت،  نوآوری و خیال پردازی را تمرین نمایند و بدین گونه اثر بخشی آنان افزایش خواهد یافت. 

1) ماهیت تدوین راهبرد:

کار یا فعالیت ما چیست ؟

دیدگاه کنونی درباره ماموریت سازمان، ریشه در رهنمودهایی دارد که پیتر دراکر در دهه 1970 ارایه کرد. اغلب او را "پدر مدیریت نوین " می‌نامند و این به سبب تحقیقاتی است که برای نخستین بار در سازمان جنرال موتورز انجام داد و نیز به سبب 22 کتاب و صدها مقاله‌ای است که نوشته و منتشر کرد. بررسی‌های بازرگانی ‌هاروارد، دراکر را، که اینک نهمین دهه زندگی خود را می­گذراند "متفکر برجسته مدیریت این عصر "نامید.

دراکر می­گوید که طرح این پرسش "فعالیت ما چیست؟" مترادف با پرسش این سؤال است: "ماموریت ما چیست؟" " بیانیه ماموریت سازمان " جمله یا عبارتی است که بدان وسیله مقصود یک سازمان از مقصود سازمان مشابه متمایز می­شود و آن بیان کننده " علت وجودی " سازمان است. با استفاده از ماموریت سازمان می­توان به این پرسش اساسی یا اصلی پاسخ داد: " فعالیت ما چیست؟" اصولا ماموریت سازمان که به شیوه روشن بیان گردد می‌تواند هدف‌های بلند مدت را تعیین و راهبرد‌ها را تدوین نماید.

بیانیه ماموریت را گاهی گزاره اعتقادات، بیان مقصود، بیان فلسفه، بیان باورها، بیان اصول سازمان، بیان چشم‌اندازهای سازمان یا گزاره‌ای می­نامند که معرف سازمان است. بیانیه ماموریت بیانگر چشم‌اندازهای بلند مدت سازمان در قالب آنچه که می­خواهد باشد و کسانی که می­خواهد به آنها خدماتی را ارایه نماید،  است. هر آنچه سازمانی برای موجودیت خود دلیلی دارد، حتی اگر راهبردیها این دلیل یا دلیل‌ها را، به صورتی آگاهانه، مکتوب ننموده باشند. تعیین دقیق بیانیه ماموریت به عنوان اولین قدم در مدیریت راهبردی از طرف صاحب نظران و دانشگاهیان شناخته شده است.

ماموریت سازمان مبنای اولویت­ها، راهبرد­ها، برنامه‌ها و وظایف کاری است. برای طرح ریزی مشاغل مدیریت، و بالاتر از همه اینها، برای طرح ریزی ساختارهای مدیریت به عنوان یک نقطة آغاز به حساب می­آید. شاید هیچ چیز ساده تر یا آشکارتر از این مطلب نباشد که کسی بخواهد بداند کار یک سازمان چیست. کارخانه ذوب آهن فلز تولید می­کند  واگن بر روی ریل حرکت می­کند تا مسافر و بار را جا به جا کند، سازمان بیمه خطرهای ناشی از آتش سوزی را می­پذیرد و یک بانک پول قرض می­دهد. در واقع "شغل یا کار ما چیست؟ " همیشه به صورت پرسشی مشکل در آمده که هیچ گاه پاسخی روشن و دقیق نداشته است. نخستین مسؤلیت راهبردی‌ها دادن پاسخ به این پرسش است. تنها راهبردی­ها می­توانند اطمینان دهند که به پرسش مزبور توجه لازم شده است و پاسخی که به آن داده می­شود سازمان را قادر می­سازد که حرکت و هدف‌های بلند مدت خود را تعیین نماید.

اهمیت ماموریت سازمان:

اهمیت ماموریت سازمان در مدیریت راهبردی به شیوه‌ای بسیار مستند در ادبیات مورد تایید قرار گرفته است. تحقیقی که به تازگی بر روی ماموریت 500 سازمان منتخب توسط مجله فورچون انجام شد و آنها را از نظر عملکرد عالی و ضعیف با هم مقایسه نمود، به این نتیجه رسید، سازمان‌هایی که دارای عملکرد عالی بودند ماموریت سازمانی آنها به صورتی جامع مستند شده بود. دو پژوهشگر به نام‌های کینگ و کلند بر این باورند که سازمان‌ها، به دلایل زیر ماموریت خود را به صورت سند کتبی در می­آورند:

هدف سازمان را با اتفاق آرا مورد تایید قرار دهند.

برای تخصیص منابع سازمانی مبنا یا معیاری ارایه نمایند.

جوی شناخته شده بر سازمان حاکم کنند.

نقطه اتکایی به وجود آورند تا افراد بر آن اساس هدف و مسیر سازمان را معرف و رهنمود کارهای خود بدانند و از سوی دیگر برای کسانی که نمی­توانند خود را با وضع کلی سازمان سازگار نمایند یک نوع سد یا مانع به وجود آورند.

در یک چارچوب یا ساختار کاری به هدف‌های سازمان جامه عمل بپوشاند و بر آن اساس کارهای تخصصی سازمان را به کسانی که مسؤل ذی ربط هستند محول نمایند.

هدف­های سازمانی را مشخص کنند و برای جامه عمل پوشاندن به این
هدفها، هزینه، زمان و معیارهای عملکرد را مورد ارزیابی و کنترل قرار دهند.

مقایسه چشم‌اندازهای سازمان با ماموریت سازمان:

برخی از سازمان‌ها برای ماموریت و چشم‌اندازهای سازمان دو سند تهیه می­کنند. اگر در بیانیه ماموریت سازمان سعی شود که به این پرسش پاسخ داده شود: "ما به چه کاری مشغول هستیم؟ " در سند مربوط به چشم‌اندازهای سازمان به این پرسش پاسخ داده خواهد شد: " ما می‌خواهیم چه بشویم؟ "

می­توان مدعی شد که سود همان محرک اصلی سازمان است و نه ماموریت یا چشم‌انداز سازمانی. ولی برای ایجاد انگیزه در افراد، سود به تنهایی کافی نیست هنگامی که کارکنان و مدیران به کمک یکدیگر چشم‌اندازهای سازمان یا ماموریت آن را مشخص می­نمایند یا به آن شکل می‌دهند، سند حاصل بازتابی از چشم‌اندازهای شخصی است که در قلب و مغز مدیران و کارکنان (در باره آینده ) وجود دارد. داشتن چشم‌اندازهای مشترک موجب
می­شود که اشتراک منافع بوجود آورد، یعنی پدیده‌های که می­تواند کارکنان را از یکنواختی کار کسالت­آور روزانه بیرون آورد و آنها را در دنیای جدید قرار دهد که نوید از آینده‌ای روشن می­دهد و آنها فرصت، موقعیت‌ها و چالش­های جالبی را در برابر خود مشاهده نمایند.

فرآیند تعیین ماموریت سازمان:

همانگونه که در الگوی مدیریت راهبردی بیان نمودیم،  پیش از تدوین و اجرای راهبرد­های گوناگون باید ماموریت سازمان را به شیوه‌ای روشن تهیه کرد. مساله مهم این است که در فرایند تعیین ماموریت سازمان، تا آنجا که امکان دارد عده بیشتری از مدیران مشارکت نمایند، زیرا افراد از مجرای مشارکت، خود را نسبت به سازمان متعهد می­نمایند.

یک روش بسیار متداول برای تعیین ماموریت سازمان این است که نخست، درباره بیانیه ماموریت سازمان چندین مقاله انتخاب کرد و از مدیران خواست که برای آگاهی بیشتر این مقاله­ها را بخوانند. سپس از مدیران خواست که برای سازمان ماموریت بنویسند. آنگاه کارگروهی از مدیران ارشد این نوشته­ها را جمع‌آوری می­کنند، آنها را حک و اصلاح می­نمایند،  مطالب اضافی را حذف می­کنند و هر کجا لازم است مطلبی اضافه می­نمایند و سر انجام یک گردهمایی تشکیل می­دهند تا سند نهایی تهیه و مورد تایید همگان قرار گیرد. از آنجا که همه مدیران در تهیه این ماموریت نقش داشته‌اند و سند نهایی را مورد تایید قرار داده‌اند، سازمان می­تواند این اطمینان را داشته باشد که آنها در امور مربوط به تدوین، اجرا و ارزیابی راهبرد­های سازمان همکاری لازم را می­کنند تا راهبردی‌ها از حمایت هم مدیران سازمان برخوردار شوند.

ماهیت ماموریت سازمان:

بیان نگرش:     

ماموریت سازمان عبارت است از بیان نگرش و دیدگاه‌ها، یعنی چیزی بیش از آنچه یک عبارت یا گزاره می­تواند بیانگر آن باشد. دست کم، به دو دلیل
عمده، ماموریت سازمان دارای طیفی گسترده است. نخست، اگر ماموریت سازمان به شیوه‌ای نیکو بیان شود برای نسل‌های آینده این امکان را به وجود می­آورد که با تکیه بر خلاقیت­های مدیریت انواع هدف‌ها و راهبرد‌های بلند مدت و امکان پذیر را مورد توجه قرار دهند. اگر در بیان ماموریت سازمان بیش از حد محدودیت قائل شویم مانع از رشد خلاق سازمان خواهیم شد. از سوی دیگر، اگر ماموریت سازمان به شیوه‌ای بسیار کلی بیان شود و به گونه‌ای که هیچ یک از راهبرد‌های محتمل را حذف ننماید فاقد هر نوع کارآیی خواهد شد.
 

دوم، به هنگام تهیه ماموریت سازمان باید از عبارت‌ها و جمله‌هایی استفاده کرد که در برگیرنده دیدگاه‌های مختلف باشد و نیازهای مختلف و گوناگون گروه‌های ذینفع سازمان ( یعنی همه افراد و گروه‌هایی که نسبت به سازمان ادعا یا منافع خاصی دارند ) تامین شوند.

بدیهی است که نمی­توان بین کلی گویی و بسیار دقیق بودن ( به هنگام نوشتن ماموریت سازمان ) به نوعی توازن یا تعادل دست یافت، ولی مساله مهم این است که چنین تلاشی صورت گیرد. جورج استینر برای تهیه ماموریت سازمان و طیفی را که باید در برگیرنده نکات زیر را ارایه کرده است.

بیشتر سازمان‌ها ماموریت خود را به شیوه‌ای بسیار انتزاعی یا تجریدی بیان می­کنند. با وجود این، ابهام هم محسنات خود را دارد. انتظار نمی­رود که ماموریت سازمان بتواند هدف نهایی ملموس را ابراز نماید، بلکه می­کوشد ایجاد انگیزه نماید، جهت دهی کند، تصویر،  چشم‌انداز یا تخیلی از سازمان ارایه نماید، آهنگی موزون بنوازد و فلسفه‌ای ارایه کند که مدعی است رهنمود سازمان خواهد شد. شرح تفصیلی زیاد موجب کاهش کارآیی می­گردد  زیرا اگر جزئیات به صورتی دقیق مشخص گردد. مبنایی به دست می­دهد که پایگاه مخالفان خواهد شد و به هنگام تدوین ماموریت یا هدف قابل قبول اگر جزئیات مطرح شود مانع بروز خلاقیت‌ها خواهد شد. راه خلاقیت‌ها و نوآوری‌ها را مسدود می­نماید. اگر هدف به صورتی ملموس بیان گردد، عرصه را بر سازمان تنگ خواهد کرد و مانع هر نوع تغییری می­توانند باشند و ای بسا که در این راه در صدد اصلاح الگوهای کلی برآیند. کلی­گویی موجب افزایش انعطاف پذیری می­شود و سازمان می­تواند بر آن اساس خود را با شرایط در حال تغییر محیط و عملیات درونی سازمان نماید. اگر ماموریت سازمان به شیوه‌ای کلی بیان شود، سازمان می­تواند در مرحله عمل و اجرا از انعطاف پذیری بیشتر بهره‌مند گردد.

اگر ماموریت سازمان به شیوه‌ای ارزشمند بیان شود موجب تقویت عواطف و احساسات مثبت نسبت به سازمان خواهد شد و نیز الهام بخش افراد می‌شود، در خواننده انگیزه ایجاد می­کند و او را تشویق به عمل و اقدام می­نماید. اگر ماموریت سازمان به شیوه‌ای اثر بخش بیان شود، این احساس را القا می­کند که سازمان موفق است، دارای جهت و مسیری مشخص می­باشد و ارزش آن را دارد که در چنین سازمانی وقت صرف نمود، از آن حمایت کرد و در آن سرمایه­گذاری نمود.

با توجه به آینده نگری­ها و تجزیه و تحلیل‌های داخلی، ماموریت سازمان بازتابی از قضاوت­هایی است که درباره مسیر رشد آینده و راهبرد‌های سازمان می­شود. ماموریت سازمان باید معیاری ارزشمند به دست دهد تا بتوان بدان وسیله از بین راهبرد­های موجود، مناسب ­ترین­ها را انتخاب کرد. اگر ماموریت سازمان روشن و رسا باشد می­توان بدان وسیله راه­ها و گزینه­های راهبردی را از یکدیگر تفکیک نمود و مناست ترین­ها را مشخص کرد. ماموریت سازمان، از نظر جهت گیری، باید دارای پویایی باشد، این امکان را به وجود آورد که بتوان راه‌هایی را که نوید بخش بالاترین رشد هستند از آنها که نوید کمتری می دهند، باز شناخت.

جنبه‌های فرهنگی به هنگام انتخاب راهبرد:

هر سازمانی یک فرهنگ دارد. فرهنگ دربرگیرنده مجموعه‌ای از ارزش‌ها، باورها، نگرشها،  عادت‌ها، هنجارها، شخصیت­ها و قهرمانان (مرد و زن ) مشترک است که سازمانی را توصیف می­نماید. فرهنگ تنها راه منحصر به فردی است که سازمان کار یا فعالیت خود را بدان گونه انجام می­دهد. فرهنگ جنبة انسانی سازمان است که با همبستگی هدف مشخص می­شود، هنگامی که راهبرد‌ها تغییر کنند، فرهنگ موجب تقویت تعهدات و افزایش بهره­وری در سازمان می­شود.  همة انسان‌ها دارای یک نیاز اصلی هستند، می­خواهند به دنیای خود معنی و مفهوم بدهند، چنین احساس کنند که آن را تحت کنترل دارند و برای آن مقصد و هدف تعیین کنند. هنگامی که رویدادها این هدف یا مقصد را مورد تهدید قرار دهند، افراد واکنش دفاعی از خود نشان خواهند داد. حتی امکان دارد مدیران و کارکنان برای حفظ وضع موجود در برابر تغییرات و راهبرد‌های جدید دست به خرابکاری بزنند. به نفع مدیریت راهبردی است که از دیدگاه فرهنگی نگاه کند، زیرا اغلب موفقیت به میزان حمایتی بستگی دارد که فرهنگ سازمانی از راهبرد‌ها بنماید. اگر راهبرد‌های سازمان مورد حمایت محصولات فرهنگی (مانند ارزشها، باورها، مراسم، آیین‌ها، جشن‌ها، داستان‌ها، نمادها، زبان، قهرمانان مرد و زن ) قرار گیرد، آن گاه مدیران می­توانند هر نوع تغییری را به سرعت و بسیار راحت انجام دهند. ولی اگر برای فرهنگ پشتیبان وجود نداشته باشد و بذر چنین فرهنگی را در نهاد سازمان نیفشانده باشند، آن گاه تغییرات، ناموفق و حتی ضد تولید خواهند بود، امکان دارد فرهنگ سازمانی در برابر راهبرد‌های جدید به مخالفت برخیزد و نتیجه آن چیزی جز ابهام و سردرگمی نخواهد بود.

راهبرد‌هایی که نیاز به تغییرات فرهنگی کمتری دارند احتمالا جذاب تر، می‌باشند،  زیرا تغییرات عمده و زیر بنایی، به صرف وقت و نیروی قابل ملاحظه‌ای نیاز دارند.  هرگاه دو سازمان در هم ادغام شوند، مسأله ارتباط فرهنگی از اهمیت خاصی برخوردار می­شود و باید به آن توجه ویژه نمود.

فرهنگ بیانگر مشکلاتی است که سازمان به هنگام تغییر مسیر راهبردی با آن رو به رو می­شود. به گفته زیر توجه کنید:

یک فرهنگ " مناسب " تنها مبنای موفقیت و تعالی سازمان را مشخص نمی­کند، بلکه موفقیت یا شکست اصلاحات سازمان حول محور فراست و توانایی مدیریتی می‌چرخد که می­خواهد با توجه به تغییر در راهبرد‌ها در زمان فرهنگ حاکم بر سازمان را تغییر دهد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد